نويسنده: علي شريعتمداري




 

بنده بايد قبلاً از حضرت آيت الله خامنه اي تشکر کنم که چنين جلسه ايي را تشکيل دادند و فرصتي ايجاد کردند تا ما در خدمت شما خواهران و برادران باشيم و اين مسئله اساسي يعني تربيت که واقعاً به نظر من مشکلترين مسئله جامعه بشري و مشکل جامعه ماست را بررسي نمايم. تمام انحرافات ما ناشي از بي تربيتي است. اينکه هر روز شما مي بينيد يک افسر پليس مي آيد و مي گويد که فلان جا، چند تُن ترياک گير آوردند و... اما کي دزدي کرده، کي آدم کشي کرده و ...! همه اينها مدرسه رفته اند و اگر در مدرسه معلمي داشتند که با اصول تعليم و تربيت آشنايي داشت، حداقل به آنها تذکر مي داد که فکر کنيد، داريد چکار مي کنيد! نه اينکه بيايند کاري را بکنند که آخر سر هم نتيجه يي به همان صورت که ملاحظه مي فرماييد، به بار آورد. (1)
امر تربيت مهمترين چيز است. همان طور که عرض کردم، مشکل جامعه ما مشکل تربيتي است. بنابراين، يک مقدار بايد به امر تربيت بيشتر توجه کنيم. معلمان ما در سطوح مختلف، بايد علاوه بر تخصص علمي، تخصص تربيتي هم داشته باشند؛ يعني معلم ابتدايي و متوسطه ما و حتي استاد دانشگاه ما، عاوه بر تخصص علمي بايد تخصص تربيتي نيز داشته باشد و بدانند که اصلاً تربيت يعني چه و اصول تعليم و تربيت چه هستند و بدانند که در موسسه آموزشي چه رسالت تربيتي دارند. متأسفانه در مراکز آموزشي ما، اعم از دبستان، دبيرستان و حتي دانشگاه، مسئله تربيت بطور جدي مطرح نيست.
استادي مي آيد چند نکته مي گويد و شاگرد هم دو يا سه نکته آن را حفظ مي کند. بعد يک امتحان تستي به عمل مي آيد که محفوظات اين آقا يا خانم را اندازه گيري مي کنند. بعد از چندي هم آنتراک مي شود و او آنچه را که بخاطر سپرده، فراموش مي کند. اصلاً در اينجا کسب علم صورت نمي گيرد.
ما وقتي به ريودوژانيرو رفته بوديم، آن وقت در جمع فرهنگستانهاي جهان سوم، من مسئول فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران بودم. رئيس فرهنگستان فرانسه هم به اين سمينار آمده بود. يکي از اعضاي هيئت فرانسوي که در کنار من نشسته بود و چند بار هم به ايران آمده بود، به من گفت که خوب است شما يک ملاقاتي با رئيس فرهنگستان فرانسه داشته باشيد. من هم گفتم اشکالي ندارد. به اين ترتيب يک جلسه يي تشکيل شد و من در آن جلسه به رئيس فرهنگستان فرانسه گفتم که شما ابتدا در اروپا فرهنگستانها را تشکيل داديد و بعد به تشکيل دانشگاهها اقدام کرديد، اما در ايران ابتدا دانشگاهها را تشکيل دادند و حالا هم چهار فرهنگستان بوجود آوردند. من که مسئول فرهنگستان شدم، دو مسئله را مطرح کردم: يکي ارزيابي سطح علمي رشته ها بود. اکنون نيز خدمت آيت الله خامنه اي و همينطور خدمت ساير همکاران و استادن ارجمند عرض مي کنم که ما بايد ببينيم از لحاظ علمي کجا هستيم؟ رياضي و فيزيک و شيمي و... ما در چه سطحي است؟ يعني بايد معلوم شود که ما از نظر علمي در کجا قرار داريم، تا نقاط ضعف و قوت ما معلوم شود و بتوانيم براي آينده برنامه ريزي کنيم. بعد دومين مسئله يي که مطرح کردم، دگرگوني در شيوه آموزش بود. خوب توجه بفرماييد، اگر آموزش به اين صورت باشد که استاد يا معلمي بيايد، بايستاد و چهار نکته بگويد، بعد هم شاگردان آن نکات را حفظ کنند و بعد نيز از آنها يک امتحان تستي بعمل بيايد تا محفوظاتشان اندازه گيري شود، اصلاً کسب علم هم صورت نگرفته است؛ يعني اصولاً علمي آموخته نشده که بعد در رشد و کمال انسان مؤثر باشد. بنابراين، بنده معتقدم که بايد شيوه آموزشي ما تغيير کند. متخصصان تعليم و تربيت يکي، دو مسئله دارند که بسيار اساسي است، اما کمتر راه حل عملي براي آنها ارائه داده شده است. يکي اين است که مي گويند: آموزش بايد با تفاوتهاي فردي تطبيق داشته باشد. بطور مثال در يک کلاس که چهل شاگرد دارد، هر کدام از اين شاگردها از نظر استعداد و تجربيات با هم تفاوت دارند. بحث اين است که چگونه ما آموزش را با تفاوتهاي فردي وفق بدهيم؟ اما آنها در اين زمينه راه عملي نشان نمي دهند! فرض کنيد اگر يک معلمي بخواهد در کلاس درس به وضع هر فرد بپردازد، با بررسي اوضاع يک شاگرد نمي تواند به اصطلاح کار را تمام کند، زيرا کلاس تعطيل مي شود و همينطور کار معوّق مي ماند. مسئله ديگري که گفته مي شود اين است که به اصطلاح شاگرد بايد در جريان يادگيري فعال قرار گيرد، اما اين فعاليت را روشن نمي کنند. شيوه يي که من طرح کردم، هم آموزش را با تفاوتهاي فردي تطبيق مي دهد و هم فرد را؛ يعني شاگرد را فعال بار مي آورد. خوب ملاحظه بفرماييد، چه در مورد خواهران و برادراني که مشغول تحصيل هستند و چه در مورد آنهايي که به تدريس اشتغال دارند، من مي گويم شاگرد بايد قبل از حضور در کلاس، درس را مطالعه کند؛ حتي شاگرد ابتدايي. بطور مثال فردا معلمي که مي خواهد در مورد آب صحبت کند بايد به بچه ها بگويد که اين چند خط را از فلان صفحه کتابتان درباره آب بخوانيد. فردا که کلاس تشکيل شد بجاي اينکه معلم بايستاد و بگويد آب از اکسيژن و هيدروژن ترکيب شده و... بايد از خود شاگردان بپرسد؛ مثلاً حسن تو بگو که آب از چه چيزي ترکيب شده، حسين تو بگو که هيدروژن چيست و يا احمد تو بگو که اکسيژن چيست؟ و... يعني خود شاگردان ارائه دهنده مبحث باشند. به اين ترتيب است که آنها قبلاً مطالعه مي کنند.
رئيس فرهنگستان فرانسه گفت خوب استادان هم مي گويند که ما بفرض بيست سال است که درس داديم و درس خوانديم، حالا شما مي خواهيد بياييد درباره آموزش براي ما صحبت کنيد! گفتم: من براي اينکه به استادان بفهمانم مسئله به اين سادگي نيست، از آنها يکي، دو سؤال مي کنم. سؤال مي کنم که يک مبحث علمي چگونه تدوين مي شود؟ خدا شاهد است که رئيس فرهنگستان فرانسه گفت من نمي دانم! گفتم: من بر اين اساس شيوه ي آموزش طراحي کردم که آنچه را که هر دانشمند در هر رشته يي از ابتدا تا پايان انجام مي دهد. همان را پايه آموزش قرار دهيم. بعد همانطور که عرض کردم، شاگرد خودش قبلاً بايد درس را مطالعه کند. سؤال دومي کردم که رئيس فرهنگستان فرانسه در مقابل آن سکوت کرد. گفتم: از استادان محترم سؤال مي کنم که اجزاء اصلي يک مبحث علمي کدامند؟ گفتم که اجزاء اصلي يک مبحث علمي، نظريات تازه، مفاهيم تازه، اصل تازه و قانون تازه است. ما از شاگردان مي خواهيم که ضمن اينکه مطالعه مي کنند، اجزاء اصلي هر مبحث را بيرون بکشند و به زبان خود يادداشت کنند و بعد همانطور که گفتم همه شاگردان و نه تنها يک شاگرد، در ارائه مبحث علمي شرکت يابند. اينجاست که شاگرد مفهوم علم را درک مي کند و واقعاً خودآموز مي شود؛ يعني مي تواند ياد بگيرد که چه خوانده و آموخته است و اينجاست که علم وارد زندگي تحصيلي مي شود و در مواقع معين، بحث از توليد علم به ميان مي آيد. اما روشن نمي کنند که توليد علم يعني چه؟ يعني طرح انديشه تازه. چه چيز مي تواند انديشه تازه طرح کند؟ کسي که اول با انديشه هاي موجود در هر رشته يي آشنايي داشته باشد و بعد با مسئله يي روبرو شود که ديگران روي آن کار نکرده اند و بياييد راه حل تازه يي براي آن مسئله پيدا کند. بنابراين، طرح انديشه تازه، يعني توليد علم. ما هم اگر واقعاً بخواهيم تحولي در زمينه علمي در کشورمان ايجاد کنيم،بايد در مرکز آموزشي همانطور که گفته شد، فقط چون يک معلمي نباشيم که مي آيد سه يا چهار نکته مي گويد و شاگرد هم آن چند نکته را حفظ مي کند و بعد محفوظاتش را تحويل مي دهد و تأييد مي شود. کار از اين صورت خارج شود و همانطور که گفتيم، خود شاگرد بايد قبلاً درس را مطالعه کند، اجزاء اصلي مبحث را بررسي و يادداشت کند و بعد بيايد در کلاس، تحت نظر معلم، ارائه دهنده آن مبحث باشد. کار معلم، ديگر سخنراني کردن نيست بلکه هدايت بحث شاگردان است و شاگردان نيز شروع مي کنند به طرح مسئله، مفاهيم اساسي، نظريات، اصول، و قوانين و از اين قبيل امور.
در اينجا چون بحث از فلسفه تعليم و تربيت به ميان آمد، بنده نکته يي را عرض مي کنم و فلسفه را در يک بناي تازه در محضر استادان مطرح مي نمايم تا از ايشان استفاده کنم و آنجا که اشتباه مي کنم به من يادآوري کنند. من مي گويم فلسفه، کاري است که فيلسوف انجام مي دهد. حال بياييد کار فيلسوف را تحليل کنيم و ببينيم که فيلسوف چه مي کند؟ تا بفهميم که فلسفه چيست؟ اکنون وقتي فلسفه را تعريف مي کنند، مي گويند که فلسفه از هستي بحث مي کند؛ از دانش و ارزش بحث مي کند. اين تعريف قابل توجه بسياري از متفکران خارجي و همچنين متفکران ايراني است. خوب، اينکه مي گويند هستي موضوع فلسفه است؛ يعني فلسفه از هستي و وجود بحث مي کند. من مي گويم بحث از هستي و بحث از دانش و ارزش يک جنبه از کار فيلسوف است. ما در کار فيلسوف سه جنبه ديگر هم مي بينيم؛ فيلسوف فعاليتهاي تحقيقي انجام مي دهد، مانند: تحليل زبان و فکر، ترکيب آنها، انتقاد و... اينها همه جزو فعاليتهاي تحقيقي فيلسوف هستند. بنابراين، بخشي از فلسفه، فعاليتهاي تحقيقي است. در فلسفه نيز ما به روشي خاص برمي خوريم. به اين نکته توجه کنيد که اين فيلسوفان بودند که روش علمي را تدوين کردند، چنانکه امروزه هنوز از روش استقرائي و قياسي بحث مي شود و افرادي چون جان ديويي آمدند و روش حل مسئله را مطرح کردند. چنين است که اکنون مي گويند: روش علمي عبارت است از روش استقرائي، روش قياسي و روش حل مسئله. ما اگر روش حل مسئله را تحليل کنيم، به اين مي رسيم که يک مبحث علمي چگونه تدوين مي شود؟ و دانشمند چه مراحلي را طي مي کند تا به تدوين نظريه يي مي رسد؟ مراحل همان است؛ برخورد به مسئله و موقعيت نامعلوم و پيچيده و تحليل آن وضع و موقعيت و طرح مسائل. بعد از اينکه مسئله را طرح کرديم، به اطلاعات متناسب و مربوط به آن مسئله مي پردازيم و در اين زمينه از تجربيات خود و ديگران استفاده مي کنيم. پس از جمع آوري اطلاعات، به تفسير و تبيين آنها مي پردازيم که حاصل آن تعبيه فرضيه ها و نظريات علمي خواهد بود. اينگونه است که شاگرد خود به نظريه علمي مي رسد و بعد ملاحظه مي فرماييد که از چه طريقي به اصطلاح در اجراي اين روش علمي اقدام مي نمايد. بنابراين، فلسفه علاوه بر اينکه درباره هستي صحبت مي کند و علاوه بر اينکه از فعاليتهاي تحقيقي تشکيل شده است، از روشهاي استقرائي و قياسي و روش حل مسئله نيز بحث مي کند. در اينجا اصطلاحي را که بنده مطرح مي کنم « روح فلسفي » است. حال « روح فلسفي » چيست؟ ما در برخورد با طرز تفکر و کار فيلسوف، به نحوه روح فلسفي در فيلسوف برمي خوريم. ما در روح فلسفي، به جامعيت، تعمق و انعطاف پذيري برمي خوريم؛ يعني ما وقتي بحث از روح فلسفي مي کنيم، در واقع بحث از جامعيت مي کنيم. فيلسوف فرقش با عالم اين است که عالم در يک رشته محدود کار مي کند ولي فيلسوف در کل جهان و هستي. بنابراين، از جامعيت لازم در موضوع برخوردار است. پس وقتي ما بحث از فلسفه تربيت مي کنيم بايد يک مقدار بر روي اينکه ملاک تربيت چيست، بحث کنيم. اکنون در همين جا از تربيت نيز مقداري صحبت مي کنيم که از وقتي هم تجاوز نکنم. تربيت يعني هدايت فرد در بعد اجتماعي، عقلاني، اخلاقي، معنوي، جسماني و عاطفي؛ يعني اگر ما شخصيت آدمي را تحليل کنيم و به اين ابعاد عقلاني، عاطفي، اجتماعي، اخلاقي، معنوي و جسماني- مي رسيم. بنابراين، وقتي مي گوييم که فلسفه هدايت فرد است؛ يعني کمک به فرد در رشد عقلاني، رشد اجتماعي، رشد اخلاقي، رشد معنوي و حتي رشد بدني است. زيرا حتي رشد بدني هم احتياج به مطالعه دارد و ما مي فهميم که اين بدن ما چه نيازهايي دارد و چگونه بايد نيازهاي آن را تأمين کرد و... بنابراين، تربيت يعني هدايت فرد در ابعاد مختلف. پس بايد کوشش کرد که فرد از لحاظ عقلاني، اجتماعي، معنوي، اخلاقي، عاطفي و جسماني رشد کند. آن وقت است که ما مي توانيم به اصطلاح از فلسفه تربيت بحث کنيم؛ يعني بگوييم که تربيت چيست؟ و فلسفه تربيت به چه معناست؟ بنده فکر مي کنم که وقتم ديگر تمام شده است. از محضر شما معذرت مي خواهم که جسارت کردم و اميدوارم که اين جلسات وسيله يي شود براي تفاهم و تبادل نظر و زمينه يي فراهم سازد تا ما بتوانيم در جامعه خودمان رشد علمي ايجاد کنيم.

پي‌نوشت‌:

1-اين مقاله متن سخنراني دکتر علي شريعتمداري، عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي در سيزدهمين همايش بزرگداشت حکيم ملاصدرا است که از قالب گفتار بصورت نوشتاري درآمده است.

منبع مقاله :
خامنه اي، سيدمحمد؛ (1389)، تربيت فلسفي و فلسفه تربيت، تهران: نشر بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول